چرا علینژاد صدای سرکوب شدهی من نیست؟
برای پاسخ به این سوال اول نیاز دارم که دو موقعیت واقعی را تصویر کنم.
موقعیت اول میدان انقلاب. مردی کریه منظر، با دو متر قد و هیکلی چون دیو چراغ جادو، در لباس پلیس، ناگهان و بی آنکه احضارش کرده باشند، پیش روی زنی بدحجاب ظاهر میشود. زن را صدا میکند. زن نشنیده میگیرد و عبور میکند. مرد راه زن را سد میکند و او را متوقف میکند. از او میخواهد به سمت ونی که با کمی فاصله در حال جمع کردن زنان بدحجاب است برود. زن نمیپذیرد. مرد سر زن فریاد میزند. زن فریاد او را با فریاد جواب میدهد. توجه عابران جلب میشود. کسانی شروع به فیلم گرفتن میکنند. پلیس سعی میکند آنها را متفرق کند. زن بدحجاب سعی میکند از غفلت پلیس استفاده کند و فرار کند. یکی دو پلیس دیگر به کمک پلیس مرد میآیند و زن بدحجاب را میگیرند. پلیسهای زن سعی میکنند او را هدایت کنند به سمت ون. زن تا جایی که میتواند جیغ و داد میکند و کولی بازی درمیآورد. دو پلیس زن با او درگیر میشوند و مردان پلیس هم دخالت میکنند. بدن زن حتما در درگیری آسیب میبیند. او حتی یک لحظه جیغ و فریادش را متوقف نمیکند. تلاش میکنند او را به زور ببرند. خودش را کف پیاده رو به خاک و خون میکشد. بالاخره پلیس غائله را از کف پیاده رو جمع و احتمالا به اداره پلیس و یا شاید حتی دادگاه (بستگی به میزان پیگیری و حال و حوصله زن بدحجاب دارد) منتقل میکند.
موقعیت دوم. میدان انقلاب. پلیس زنی بدحجاب را صدا میکند و به سمت ون هدایت میکند. زن میرود. تلاش میکند ماموران چادرپوش را متقاعد کند که وضع او به نسبت بقیه بد هم نیست. با اشاره چشم و ابرو و سر و گردن زنان بدحجاب دیگر را نشان میدهد و صدایش شنیده میشود که میگوید: «اینا رو ببینید، بدترن که، گیر دادید به من». همزمان رژلب سرخش را با دستمال پاک میکند و روسریاش را جلوتر میبرد. در نهایت نمیتواند ماموران را راضی کند. سوار ون میشود که در آن دو سه زن بدحجاب در حال گریه کردن هستند و دو سه زن بدحجاب دیگر با مامور چادرپوش داخل ون خوش و بش میکنند و از کار و بارش میپرسند و اینکه چطور استخدام شده. من عقبتر از همه نشستهام و تحقیری نسبت به همهی آنها در دلم احساس میکنم. تحقیری که در حقیقت نسبت به خودم احساس میکنم. به این دلیل که بدنی را که خودم را تنها مالک آن میدانم بی هیچ مقاومتی در اختیار ایدئولوژی زور و نیروی سرکوبگر آن گذاشتهام.
همهی ما در جایی که احساس امنیت میکنیم بیحجاب هستیم. یکی در خانواده و جمع دوستانش، یکی پشت فرمان ماشینش، یکی در دل بیابان. اگر سلفی گرفتن در یک موقعیت ایمن و ایمیل کردن آن برای یک ژورنالیست در آن سر دنیا کنش آزادیخواهانه است، ویدئوهای آی لاو یو پی ام سی هم لابد صدای سرکوب شدهی اعتراض خانوادههای ایرانی را به جمع کردن دیش از پشت بام خانههایشان منعکس میکند.
برگردم به سوالم. آنچه که سبب میشود که علینژاد نه تنها صدای من نباشد که فرسنگها دور از آن باشد، در وهلهی اول نه به اینکه او جیره خوار دولت دیگری است تا ضد دولت دیگری تبلیغ کند، که به تناقض ظاهرا عامدانهی عبارت «آزادیهای یواشکی» مربوط است. عبارتی که عرصهی کنش زنان را به درون پستوها و اندرونیها پس میراند.
با استدلالی مشابه، استفاده از اپلیکیشنهای مکان گشت ارشاد هم کمکی به حل این وضعیت نمیکند. تنها پاسخ مناسب به سرکوب در خیابان، مقاومت در خیابان است.
نظرات
ارسال یک نظر