پست‌ها

نمایش پست‌ها از دسامبر, ۲۰۲۲

روال عادی زندگی

دیشب سال پسرکی بود که خودکشی کرده. صاحب عزا پانصد نفر را در مسجد ده ناهار داده بود. من رفتم برای مراسم ختم بعد از ناهار. همان از در مسجد که وارد می‌شدم یکی از زن‌هایی که خارج می‌شد با همراهانش می‌گفت نچ نچ نچ چه کار احمقانه‌ای کرد. وارد سالن که می‌شدم زنی که نمی‌شناختمش عکس پسرک خدابیامرز را بقل کرده و وسط مسجد غش کرده بود و ناله می‌کرد مادر مرحوم داشت زن ناشناس را که بعدا معلومم شد عمه‌ی مرحوم بود دلداری و ماساژ می‌داد و آب قند می‌خوراند. یادآوری کنم که خبر مرحوم را یک ساعت قبل به عمه خانم نداده‌ بودند. یک سال پیش خبردار شده بود. اما دیروز غش می‌کرد.  آخوند سخنران مجلس ختم، از بلندگو می‌گفت حالا این بچه یک کاری کرد، سنی نداشت، نمی‌دانست چه کار دارد می‌کند، شما ای مسلمانان چرا نمک به زخم دل داغدار بازماندگانش می‌پاشید؟ گناه آنها چیست که سرکوفت می‌زنید؟ از نمایش تهوع‌آور عزا زود خارج شدم. کمی در تپه‌های بالا دست قدم زدم. جویندگان گنج چند جای تازه را کنده بودند. آمدم خانه‌ و تا سایفون صلوات‌الله علیها وصل شود تلوزیون‌ها را بالا پایین کردم. ماهواره‌های فارسی با صدا و سیما مسابقه‌ی عزاداری