پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۲۰

مریض خونه

نشسته‌ام بالای دستگاه بخور و پتو را خیمه کرده‌ام  روی سرم که این‌ها را می‌نویسم. اولش فکر کردم که باز خودم را با نوشتن درمان کنم. بعد گوشی را برداشتم و آدرس بلاگر را وارد کردم. لیست نوشته‌های قبلی باز شد. کمی برام عجیب بود. بدون زحمت پسورد؟ ظاهرا تکنولوژی خیلی پیشرفت کرده. عجب! پست آخرم را باز کردم. عجب منبری رفته بودم.  دلم برای بنارس تنگ شد. چه زندگی‌ای کردم. چقدر کیف داشت که یک جفت دمپایی بندازی به پات و لخ لخ راهت را بکشی به هر جا که دلت خواست، مستراح، دانشگاه، معبد، عروسی ... وارد شوی و هیچکس تخمش نباشد که تو چه پوشیده‌ای  و بالاخص اینکه خودت به یک تخمکت نباشد که بدون سوتین ممه‌ات تکان تکان می‌خورد و ملت نگاه می‌کنند. اغراق نکنم حالا، با تیشرت نمی‌شود به برخی معابد رفت، شورت یا دامن کوتاه اصلا دیده نمی‌شود مگر اینکه خارجی سربه‌هوایی باشید. در بسیاری از شهرها دختران هندو صورتشان را با شال کاملا می‌پوشانند و از مزایای ناشناسی حجاب اسلامی بهره می‌برند که البته ما هم این تنها مزیتش را می‌پسندیم. اما در مجموع هند قانونی در تداخل با قوانین پوششی من نداشت و راضی کننده بود)  حالا دارم به