double standards

امروز که خبر اعدام متهم پرونده #ستایش_قریشی رو شنیدم و واکنش فعالان شبکه های اجتماعی رو دیدم، یاد ماجرایی افتادم که دو سه سال پیش نزدیک به خودم اتفاق افتاد. یه کودک سیزده چهارده ساله افغان به همراه یه کودک دو سه ساله ایرانی بی خبر بزرگ ترهاشون، از خونه خارج شده بودن و چند ساعت بعد پلیس امنیت اونا رو در نقطه دیگری از شهر پیدا کرده بود. مامور پلیس با دو متر قد و صد کیلو وزن پیش از اونکه بدونه ماجرا چیه اون کودک افغان رو که مشکل تکلم هم داشت زیر مشت و لگد گرفته بود تا جایی که بچه از هوش رفته بود و این ظلم مثل خیلی از موارد دیگر ظلم که به کودکان، کودکان مهاجر و مهاجران روا داشته میشه نه خبری ازش جایی پیچید و نه کسی واکنشی نشون داد.
دارم به موارد برعکس فکر میکنم که متهم پرونده‌ای یک مهاجر افغان بود (یا گفته می‌شد که افغانه) و به عکس العمل‌هایی که در اون موارد شاهدشون بودم. فکر میکنم اگر ماجرای ستایش برعکس اتفاق می افتاد چقدر از ماهایی که الان #نه_به_اعدام میگیم، تا مدت ها وقتی یک مهاجر افغان رو می دیدیم که در خیابون از کنار ما رد میشه راهمونو کج می کردیم مبادا برامون اتفاق بدی بیفته. دارم به این فکر می کنم که اگر ما مخالف اعدام باشیم سکوتمون در مورد این حکم اعدام تبعیض آمیز خواهد بود، و این تبعیض هم به اندازه تمام تبعیض های دیگری که در تمام این سالها به مهاجران در ایران روا داشته شده مخرب خواهد بود. اما اگر ماجرای ستایش برعکس اتفاق می افتاد آیا مخالفت با اعدام همچنان اولویت اولمان بود؟ من فکر میکنم واکنش‌ها در مخالفت با اعدام در شبکه های اجتماعی به نصف (اگر نه کمتر) کاهش پیدا می‌کرد. و این رو بگذارید در کنار برخورد موافقان اعدام که در اون صورت راضی بودن زنده زنده پوست از سر هرچه مهاجر  در ایران بود بکنن. دارم به استانداردهای متناقض فکر می‌کنم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

ای شادی آزادی، تو هرگز نمی‌آیی!

روان‌پریشی ملی

سیاست ما