0106

صلح است میان کفر و اسلام. با ما تو هنوز در نبردی. یک نفر هم تو خیابان یک بشکن نزد. به آرژانتین باختیم ملت بیشتر از این خوشحال بودند. همین اینها را می نوشتم یکی از آن طرف تاریخ اسمس داد بیا بریم بیرون. ای بابا. گذاشتند خاموشی ما را بزنند بعد پایکوبی شان گرفت. پایکوبی بر خون پایمال شده شهدا. این بود آرمان های امام راحل؟
داشتم وسایلم را مرتب می کردم، یک چیزی از لابلای کیف هام افتاد رو زمین. یک شیشه عطر بود. روش نوشته بود فیول فور لایف. درش را باز کردم و یک پاف پاشیدم. صدای افروز بلند شد. وای این عطر کیه؟ گفتم مردونه است. گفت از اون بوهاییه که آدم دلش می خواد خودشو ول کنه تو بغلش. از همان بوهاست.
حالا تبریک هم گفتیم، حالا سایه جنگ هم از سر ما رفت. رفت؟ اما این شادمانگی شیداگون را نمی توانم هضم کنم. یکی راه به راه گریه می کند به یاد همه خون هایی که دادیم، یکی راه به راه پست فیس بوک میگذارد که ما خفنیم. که آقا جان کری بغض کرده و فرموده اند در جوانی رفتند جنگ ویتنام و بعد با بغض ادامه دادند که آنجا فهمیدند که جنگ نمی خواهند. یعنی این ملت رو بهشان بدهی یک بت از جان کری می سازند به قول سیمین تو سووشون همین ها بودند که هیتلر را کردند امام زمان.
به دیدارت آرایش جان کنم
ز من هر چه خواهی تو فرمان کنم
مگر بند کز بند عاری بود
شکستی بود زشت کاری بود
رستم می دانست که جنگ با اسفندیار دودمانش رو بر باد خواهد داد. کاهنان بارها بهش هشدار داده بودند. اما تصمیم گرفت بجنگد. تا ببینیم تصمیم به صلح از این دودمان چه خواهد ساخت.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

ای شادی آزادی، تو هرگز نمی‌آیی!

روان‌پریشی ملی

سیاست ما