0086

یهویی زنگ ساعت هفت و نیم صبح بیدارم کرد و اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که من کی خوابم برد؟ تو که اصلا با زنگ ساعت هفت و نیم صبح هم بیدار نشدی. من کی خوابم برد؟ حالا بیدار کنم تو رو؟ با اون قیافه م؟
این تب خیلی خوبه قبل از اینکه به حالت به گایی در بیاد. کلی تخیل آدمو به کار می ندازه. اما این دفعه خیلی بدتر از این بود که تخیلی باقی بذاره. کلا بی هوش بودم. یه ذره که به هوش می اومدم یکی می خوند جان را چه خوشی باشد بی صحبت زرگری از سمرقند. بعد به دستوری الهی به جوون مردم زهر بخورونی که به کنیزک ثابت کنی عشقش از پی هوسه؟ کسی گفته بود نیست؟ ولی بازم جان را چه خوشی باشد؟ ها؟ جواب منو بده! چه خوشی باشد؟
این دو تا هم هی میرن پای معامله، هی یارو قالشون میذاره، یکی هم که نیست، هر بار هی آقا سیروس رو از اصفهان می کشونن اینجا و طرف نمیاد پای معامله، این هی به آقا اشکان، آقا امید، آقا حجت، آقای کاووسی میگه بکشون یارو رو پای معامله. اونا ولی نمی کشن یارو رو پای معامله. یارو نمیاد پای معامله. یارو قزوینه. یا رشته. یا یهویی معلوم شده امروز باید بره همایش! که از پای معامله مهم تره خیلی. زنیکه عین هر شب میاد اینجا نق نق توی تلفن که شانس ماست. خیر خواهرم. به احد و واحد قسم که شانس منه!
موزیک گذاشتم برا افروز. بعد از اینکه دیگه نمی دونی چی گوش کنی یه راه واسه اینکه بتونی چیزایی که دیگه نمی تونی گوش کنی رو گوش کنی اینه که یه گوش مفت پیدا کنی که تو رو خیلی آدم خفن و روشنفکری می دونه به اشتباه. بعد هی بهش بگی افروز اینو گوش کن. افروز اونو گوش کن. افروز بعد از هر آهنگ بگه چقد خوب بود. میشه دوباره بذاری. تو هی دوباره بذاری. بعد افروز یهویی در بیاد بگه میشه بعدا گوش کنیم؟ بعد تو قطع کنی موزیکت رو و یهویی ببینی پوران واس خودش یه حسین تهی ای، تتلویی چیزی پلی کرده وسط پلی تو. ولی چون تو پیش اسپیکری نشنیدی. چه کاریه خب بی مغز؟ خوشت نمیاد بگو تا قطع کنم من موزیکمو. اینا دکترای این مملکتن. می خوای حالا مقاله بنویسم درباره یکدست کردن دانشگاه ها تا ببینی چقد خفنم من؟ 
این مهرداد قراره اولین آلبوم آکاردیون ایران رو بده بیرون. کمر خم کرده پیش این و اون که آقا به من مجوز بدین. هی همه جا میگه من اولین آلبوم فیلان. این مردمون همه شون عاشق اینن که اولین یه چیزی باشن. اولین گه حتی. احتمالا به خاطر قدمت تاریخیمونه. یه بار توی جمع فعالان چیز که یه هم اندیشی گذاشته بودن که یه کاری بکنن که از هم اندیشی چیز اصلاح طلب عقب نمونن، یکیشون که یه زنیکه خپل 50 ساله ای بود دراومد گفت ما اولین زنان چیز ایران بودیم. حالا اگه موضوع بحث این باشه که 《بهم می خوره چند سالم باشه》بگی 195 سال، بهشون بر می خوره. بعد تو بیا ثابت کن به قیافه نیست، به رزومه است. این بابا هم که رگ و ریشه ش ایرانیه و تو فرهنگ های مختلف غیر ایرانی بار اومده همه جا می خواد ثابت کنه اولین چیز از ایران به وجود اومده. اولین دستگاه آبجو سازی، اولین موسیقی فیلان، اولین داشاق طلا.
این اولین آلبوم آکاردیون رو اولین بار تو یه مهمونی دیدمش. زیدش خانوم سایه بود. یه جوری جفت هم بودن که فکر می کردی پیوند اینا رو مام طبیعت درست کرده و مث آدم و حوا که نمی تونستن جدا شن چون طببعت اجازه نمی داد اینام نمی تونن جدا شن. چون جفت دیگه ای جهان هستی نداده بهشون. مث مهر گیاه به هم جفت شده بودن. دومین بار تو یه مهمونی خیلی بی ربط دیگه آقای اولین آکاردیون ایران رو دیدمش و همزمان که شاخ در آورده بودیم از دیدن همدیگه و از اینکه دنیا چقد کوچیکه من دیدم که آقا داره تو یه ظرفی با قطعات میوه و خامه و پسته و گردو یه چیزایی خیلی دلبری درست می کنه. رفتم ناخنک بزنم زد رو دستم که اینا واسه شیداست. شیدا؟ سایه؟ عه، زبونتو ببریا. نه امشب اسم سایه رو میاری نه هیچ وقت دیگه ای هیچ جای دیگه ای اسم شیدا رو.
یه جوری با هم جفت بودن که انگار مام طبیعت این دو تا رو واسه هم زاییده. که انگار هیچ کسی دیگه توی این دنیا نیست که به هیچ کدوم اینا بخوره. مث مهر گیاه به هم جفت شده بودن. آقای آکاردیون و خانم شیدا.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

ای شادی آزادی، تو هرگز نمی‌آیی!

روان‌پریشی ملی

سیاست ما