کانکشن لاست، ترای اگین. شاید هر چقدر از دست رفته های زندگی‌ آدم بیشتر بشوند نسبت به از دست رفتن بی‌حس‌تر می‌شود. شاید همین فرضیه کمکم کند که برای این بدبخت‌ها که تسلیم نمی شوند شادتر بشوم. حتی اگر جنگشان همین باشد که وقتی کانکشن‌شان لاست می‌شود به جای اینکه ولش کنند به حال خودش و مچاله شوند توی خودشان و مزخرف بنویسند. پا می‌شوند زنگ می‌زنند به کال سنتر و پانزده دقیقه، بیست دقیقه درباره کانکشن لاستشان داد می‌زنند. اما از یک آدم واداده مثل من که حتی حوصله دردهای خودش را هم ندارد چه کاری بر می آید؟ ترای اگین برادر. ترای اگین خواهر. وقتی مایکروسافت می‌گوید ترای اگین، من اینجا با زی تی ای چی دارم بگویم به جز ترای اگین؟ امید داری به دریچه‌ای که به ازدحام کوچه‌ی خوشبخت باز شود. آنقدر هم قوی که زنگ بزنی درباره‌اش شکایت کنی.خب پس ترای اگین. 
هم‌صحبت‌های آدم که سی سال از خودش بزرگ‌تر بشوند دیگر خودت می‌دانی. و منم و یک دنیا مشکلات شخصیتی که از وقتی کانکشن لاست، دارند یکی یکی سربرمی آورند. هم اینکه نتوانی تنها بمانی، و هم اینکه تنها بمانی هر دو به یک اندازه مشکلند. باز به سه سانتی متر موی سیاه و سفید درآمده از مغز سرم نگاه می کنم و اسمس می دهم به یکی از این دخترها که 5شنبه میایم پیشت سرم را صفا بدهی و پنج شنبه هم به هر حال بهانه ی نرفتن جور می شود. آدم تکلیفش را با خودش نداند روز و حالش بهتر از این نمی‌شود.
یک وقت‌هایی مثل همای سعادت  سایه می‌شوی روی زندگی‌ام. قبلا گفته‌ام که آن لحظه‌ها دیگر مهم نیست که هیچ چیز ندارم به جز یک مشت دربه‌دری و هیچ کاری نمی‌کنم به جز نق زدن. (نق زدن درباره‌ی نق زدن دیگران اگر دقت کرده باشی!) آن وقت‌ها صرفا همین یک مشت یادگاری کافی است. ترای اگین، اور اند اور. 
پرتی ماچ دتز ایت. حوصله نوشتن یا خواندن یا هیچی ندارم. نه حتی دراز کشیدن و هیچ کاری نکردن. با اینها هم حرف نمی زنم. توی خودم مچاله می شوم و کاملا ساکت، یک خط کتاب می خوانم یک فیلمی پلی می کنم و 5 دقیقه بعد بی خیالش می شوم و یک خط می نویسم و باز بی خیالش می شوم و باز یک خط کتاب می خوانم. روی دسکتاپم الان شاید سی تا فایل ورد یک خطی سیو شده اند. ایده ی بدی شاید نباشد کنار هم بگذارمشان به هر ترتیب. 
سردی آذر هم فسرده ترم کرده و برگ های پاییزی هم دارند می شوند رنگ موهام. رنگ تقلبی‌شان. 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

ای شادی آزادی، تو هرگز نمی‌آیی!

روان‌پریشی ملی

سیاست ما