فکر می کردم... دلم می خواست

داشتم فکر می کردم که تمام رابطه های زندگی ام حالا هر طور رابطه ای به جز سکس وان نایت استند، رابطه هایی که عمیق شده اند، حالا تا هر عمقی، شناخت بعد از رابطه و در طول آن شکل گرفته. 
اول انتخاب آن آدم ها بر اساس شناختی بسیار سطحی تر و حتی شاید عکس واقعیت، اتفاق افتاده. بعد شناخت به وجود آمده. یعنی چطور بگویم؟ قبل از اینکه رابطه ای شکل بگیرد یکی از دو طرف تو کار آن یکی بوده. بعد شناختکی به وجود آمده بعد رابطه شکل گرفته و بعد شناخت عمیق تر شده و کمک کرده که رابطه باقی بماند و قدیمی شود یا کمک کرده که رابطه تمام شود و راحتت کند.
 داشتم فکر می کردم دلم رابطه ای می خواهد که مدتی با آدمی سر کنم، که کاملا از سر اتفاق باید با او سر کنم، مثلا همکارم باشد، بعد کم کم شناخت ازش پیدا کنم، شاید چندین سال، شاید حتی ده سال. بعد برایم عمیق بشود. برایم عزیز بشود. 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

ای شادی آزادی، تو هرگز نمی‌آیی!

روان‌پریشی ملی

سیاست ما