من بی پدر و مادر

مدتی است میل و کشش قدرتمندی را در خودم برای شکستن و خراب کردن همه چیزهایی که دوستشان دارم یا زمانی دوستشان داشته ام کشف کرده ام. برای نابود کردن چیزهایی که خودم با عشق و با صرف توان زیاد ساخته‌امشان. چیزهایی که برای به دست آوردنشان با «دیگری» جنگیده ام. این کشش به قدری زیاد است که وقتی بهش فکر می کنم ازش می ترسم. قبلا می دانستم که ویرانگر خوبی هستم. اما فکر می کردم فقط ویرانگر چیزهایی هستم که خودم انتخابشان نکرده ام. ویرانگر چیزهایی که یک جوری بهم تحمیل شده اند. اما الان فهمیده‌ام که دربرابر چیزهایی که دوستشان دارم ویرانگر بدتری هستم. حالا به آدم ها و چیزهایی فکر می کنم که عاشقشان هستم و ترسی را تا مغز استخوانم احساس می کنم. چیزی که در درونم احساس می کنم پیچیده تر از آن است که بتوانم با این کلمات بیانش کنم. مخلوطی است از خشم و وحشت و اندوه و مهربانی. و چیزهای دیگری که نمی توانم بیانشان کنم یا حتی بفهممشان اما میدانم که هستند.
یکی دو روزی است که مادرم زنگ زده و گفته که می خواهد بیاید خانه ام. احساس امنیت شکننده ام ناگهان فروریخت. مادرم آدم بدی نیست. دوست دارد که زندگی‌ام را کنترل کند. اما چون دستش به آن نمی رسد، کاری به کارم ندارد. حالا احساس می کنم آمدنش تجاوز دشمن ناشناخته ای به حریمی است که «با عشق ساخته امش»...
دیشب زنگ زدم بهش تا بپرسم که بلیط خریده است یا نه و آیا می خواهد که برایش بلیط برگشت بگیرم؟ کمی ان و من کرد و جواب درست و حسابی نداد. مجبورش کردم حرف بزند و او هم که حدس زد دلیل ان و منش را فهمیده ام یا اینکه حدس زد دچار سوءتفاهم شده ام مجبور شد که توضیح بدهد. گفت پدرم قلبش گرفته است و برای فردا صبح قرار آنژیو دارد و اگر قرار شد توی بیمارستان بماند و یا هر چیزی مادرم نخواهد آمد. بعد کمی دیگر چرت و پرت گفتیم و گوشی را قطع کردم.
از دیشب که حرفمان تمام شد مدام پیش خودم این فانتزی را می بافم که پدرم یک چیزیش بشود و مادرم نیاید.
تقریبا دارم آرزو می کنم که فردا که بهش زنگ زدم بگوید اوضاع پدر وخیم است. آمدن خواهرم آنقدر به این حریم تجاوز کرده است که برای حفظ بقایایش بتوانم فانتزی مرگ کسانی را بسازم که قرار بوده زمانی دوستشان داشته باشم. 

نظرات

  1. Ino ke khoondam engar daftare khateratamo daram mikhoonam, hamin chan mah pish ke ba inke be mamanam goftam naya pashod umad, hata bad azinke raft ham dige tu un khune ehsase amniat nakardam

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

ای شادی آزادی، تو هرگز نمی‌آیی!

روان‌پریشی ملی

سیاست ما