پس که اینطور
پس آتش فقط فواره زدن خاک و دود سیاه تو آسمان و شهید شدن عباس و قاسم
که تو فیلمهای جنگی نشانمان میدادند، یا پیامهای هشدار تلوزیون که
شیلنگ گاز را سی سانتیمتر از بخاری فاصله بدهید، و یا تهدید پدر و مادر
که: «دست به کبریت بزنی سیاه و کبودت میکنم» نبود.
و مردم فقط بقال و همسایه و صابخونه و عمو بهمن نبودند که از صبح تا شب با همدیگر و با دیگران دعوا داشته باشند و فحش خار مادر بدهند و سر و کله همدیگر را زخم و زیل کنند. جایی که قاب 14 اینچ تلوزیون سیاه و سفیدمان نشان میداد مردمی بودند که میخندیدند و آواز میخواندند و دسته جمعی میرقصیدند. پرچم همه کشورها کنار هم آویزان بود وخبری از "دشمن" نبود. تو نور آتش بازی صورتهای آدمها برق میزد. تو حجم سیاه شب هزاران ستاره کوچک پشت سر هم چشمک میزدند و بابا میگفت اینها فلاش دوربین است.
المپیک 1996 آتلانتا بود.
نظرات
ارسال یک نظر