میخواهم امروز برایتان یکموقعیت سوق الجیشی را تعریف کنم. به تصویر زیر دقت کنید:


آن خط آبی رنگ بالای تصویر رودخانه  ای است به طول 3000 کیلومتر که سه کشور جهان را به هم پیوند میدهد. آن لکه ی سیاهرنگ زیرش سپاه دشمن است. آن لکه ی سبز رنگ آن پایین سپاه ماست. آن ضربدر قرمز یکی از افراد سپاه ما است که می خواهد به رودخانه نزدیک بشود. ما سه روز است که آب نداریم (بعضیها می گویند ده روز است اما اگر راست میگویند پس چرا ما تازه الان تشنه مان شده؟) سوال:
 اگر شما باشید برای پیدا کردن آب چه کار می کنید؟
جواب:
 1- همان روز اول حدس میزنیم که دشمن خیلی عوضی است و با چند نفر از آن مسیر بنفش رنگ میرویم و یک عالمه آب می آوریم. چند تا کماندار را هم میگماریم از فاصله ی دورتری مراقب ما باشند.
2- صبر میکنیم تا تشنه مان بشود بعد طی یک عملیات شهادت طلبانه تک و تنها از مسیر نارنجی رنگ میزنیم به قلب دشمن
3- می نشینیم دعای باران میخوانیم تا هم آلودگی هوا خوب بشود هم ما یک آبی داشته باشیم بخوریم
4- وبلاگهای آدمهایی را که سوال دارند فیلتر می کنیم

نظرات

  1. سلام علیکم و رحمه الله و برکاته

    پاسخحذف
  2. با عرض سلام خدمت خانم پژوهشگر
    همان طور که می‌دانید گزاره‌ها و آموزه‌های دینی، اصیل نیستند. یعنی با استفاده از فلسفه دکارتی قابل اثبات و توجیه نمی‌باشند و گاها برای بحث در درستی و نادرستی نیاز به تفکر و بحث فروران دارند.
    این گزاره‌ ها بنا بر ذات ماهوی‌شان، با گذشت زمان، با خرافات و باورنکردنی‌ها در هم خواهند آمیخت که این هیچ ربطی به فحوای خود قضیه ندارد.
    ولی نکته مهم در این رابطه، کارکردهای همین گزاره‌ها و افسانه‌های دینی است که علی رغم تمام حواشی و لاطائلات باورنکردنی آن، دارای قدرت تاثیرگذاری عجیبی روی قشر متوسط و پائین جامعه دارند که با هزار نظریه جامعه شناسی قابل وصول نمی‌باشند.
    پس برای پژوهشگران عرصه ادبیات و جامعه شناسی چون شما همیشه خطر لغزش در این ورطه وجود دارد که ریشه استبداد دینی حال حاضر را عوامانه به گزاره‌ها و داستان‌های دینی منسوب بدانید ...

    پاسخحذف
  3. درست میفرمایید صراحی. و درست به همین دلیله که نوشتمش!

    پاسخحذف
  4. سلام مریم عزیز.
    فرضیه ای که شما در شکل بالا و مبسوط در متن به آن پرداخته و به نمایش در آوردید با آنچه در مقاتل و اسناد معتبر آمده مغایرت اساسی دارد.
    این را من باب مچ گیری عرض نمیکنم خدای ناکرده. که نه من عقل کل هستم و نه شما بی خبر از عالم و آدم.
    داستان را حالا از زبان آریانا اجلال هم بشنوید. که قصه البته قصه من نیست و من فقط راوی ام...
    بله سه روز آب بسته شد یعنی از 7 محرم که به قتل اصغر(کوچک، با علی اصغر اشتباه نشود) معروف است. و تا پایان روز نهم دو الی سه مرتبه سپاهی کوچک قرق را شکست و با مشک های آب به خیمه ها رسید. که همین امر در روز دهم میسر نشد.
    و اما سپاه سبز در محاصره بود به گواه تاریخ. نه تنها سپاه، که فرات هم در طولش نگهبان داشت و البته علت اصلی عدم دسترسی نیروهای کمکی برای سپاه سبز هم همین بسته بودن راه بود.
    پس شکل را می شود اینطور کامل تر کشید که سپاه سیاه سپاه سبز را محاصره کرده و بر طول آن رود چند هزار کیلومتری گله به گله سربازان سیاه صف بسته اند.
    آنچه شما فرمودید یک مشکل اساسی دارد و اینکه اگر سپاه سبز که برای جنگ قد علم نکرده بود به گواه خودش وتاریخ و در عمل نیز با فوجی زن و بچه و خردسال که در کارزار حاضر نمیشوند پس قرار به نبرد نداشته اند، چرا از عقب راهی را در پیش نمیگیرد تا از مهلکه جان به سلامت بردارد؟ این که بهتر از تهیه آب است؟ نه؟! پس در حصر بوده...
    زیاده عرضی نیست لیدی...

    پاسخحذف
  5. سلام مریم...
    بعضی وقت ها فکر می کنم که همه اینها یه بازیه...
    منشما رو لینک کردم...بااجازه...مرسی

    پاسخحذف
  6. البته همچین سه روز بی آب هم نبوده وگرنه غسل شهادت نمی کردند.آب به اندازه غسل ارتماسی حتما داشته اند و مسلما تا شب عاشورا کسی اصلا تشنه اش نشده بوده.وگرنه عقلشان را به کار می انداختند آب برای تشنه نماندن نگه می داشتند.
    صراحی کاملا درست میفرمایید.

    پاسخحذف
  7. میترای گندمزاری در باد۲۸ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۹:۰۱

    منم چندین بار ذهنم رفته به این موضوع یا اصلاً خود ِ تشنگی رو زیر سوال بردم، اما مریمی منم خیلی دنبالش رفتم، به همون که "دبیر اجلال" فرموده رسیدم... یعنی این که اون سپاه در محاصره کامل بوده، اگه شرایط مکانی اون منطقه رو هم از نزدیک ببینی، عقل به "در محاصره بودن" بیشتر صحه می ذاره تا نظریه های دیگه ...
    اما در مورد دروغ ها و نادرستی هایی که وارد این ماجرا شده، گذشته از خیلی بی عقلی ها! خیلی بیشتر از اندکی! به خاطره دوست داشتنی بوده که وجود داشته، مثلاً مردم عوام این سپاه سبز! رو خیلی دوست دارن و هرکار می کنن دلشون آروم نمیشه واسه همین یه سری داستان های دور از واقعیت هم وارد این ماجرا می کنن که شاید بیشتر به دل بشینه ... اما مریم؟ نمیشه ازشون ایراد گرفت ، نمیشه دست همه رو گرفت که مثل من و تو به قول صراحی با فلسفه دکارتی به موضوع نگاه کنن؛
    من همیشه به این موضوع اعتقاد داشتم که فلسفه چینی برای کسایی که عمری یه موضوعی رو با جون و دل پذیرفتن جز کج و معوج شدن فلسفه من و اعتقاد او چیزی در پی نداره!!
    حالا از این هم فاکتور می گیرم که صرفاً وقتایی - زمان های استیصال! - آدم فقط دوست داره کنار یه منبعی بنشینه و تنهایی هاشو کنارش بریزه!! ولو دروغی! ولو خرافات!
    و از این هم فاکتور می گیرم که گاهی ایمان ِ حتی واهی و خرافی می تونه کارای بزرگ کنه!!- گفتم کارای بزرگ! نگفتم کارای درست!!!-
    بین درستی و نادرستی خیلی چیزها فقط یه مرز باریک ِ باریک فاصله ست!

    پاسخحذف
  8. حتا با نقشه جغرافیایی که از کربلا دیدم با چیزایی که تو گوش ما می خونن دیدم جور در نمیاد! و بعد هم ماجرای اون زن رو شنیدم حریمه!

    پاسخحذف
  9. خب حالا این فیلسوف بازی ها را بذار کنار بیا بگو روزگار چطوره؟ ضمنا وبلاگ من هم دلش واسه مریمی تنگ شده

    پاسخحذف
  10. همون فیلترینگو انجام میدیم راحت تره!

    پاسخحذف
  11. سلام.
    سوالات خوبی بود. ولی مگر نمیدانید که میگویند اگر کسی سوال کند کافر است.
    من هم سوالات زیادی دارم ولی کیست که جوابگو باشد؟!

    پاسخحذف
  12. لعنت به رفیقهایی که به ادم سر نمیزنن

    پاسخحذف
  13. علی الاصول من فکر می کنم بهونه ی تشنگی تنها داستانی ست که حتا اگه بقیه ی ماجرا صحت داشته باشد!!! این بی آبی عنصر مظلومیت داستان است، این هم از آن جا عرض می کنم که این دست قضایای سیاسی و حکمرانی(در همون دوران را می گویم) وقتی قاطیه مسایل معنوی می شود باید چیزی داشته باشد که آن را از کشورگشایی و حکمرانی متمایز کند و گرنه این همه لشگر در طول تاریخ شکست خورده اند. حالا چیزی که قرار است تاثیر گذار باشد ... حق و ناحقی کند و خلاصه چاشنی مظلومیت بدهد این است که آن وسط چند بچه کشته شوند و مردم تشنه باشند و ...
    و حالا من یک سوال دیگه دارم... از حضاری که تاریخ رو بررسی
    کردند. اینکه واقعا تنها راه تبلیغ یک دین کشورگشایی و حکمرانیه ؟! و آیا هر کدوم از این جنگ ها برای ما باید تفاوت داشته باشه با کشور گشایی اسکندر مثلا؟!
    پست جالبی بود مریمی

    پاسخحذف
  14. باحال بود
    بهت مياد از اين تصاوير ساختگي بسازي
    برادرا چوب اونجايي ميكنن كه عرب ني انداخت

    پاسخحذف
  15. ببينم آبجي اگه تأملات و سوالات فلسفيت به جواب رسيده، خلاصه بگو ببينم شما نميخواي هنوزم اين لينك ما رو توي ليستت درست بفرمايي؟
    من توي آدرس جديد دارم پير ميشم، شما هنوز ملتو ميفرستي در اون يكي دكون؟

    پاسخحذف
  16. موقعيت سوق الجيشي شما براي ما فيلتر است.... سال هاست كه فيلتر است..

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

ای شادی آزادی، تو هرگز نمی‌آیی!

روان‌پریشی ملی

سیاست ما