اصن میخوام نفهمن!

سوار تاکسی شدم. یه پیکان داغون. من تنها مسافرش بودم. من همیشه سوار ماشین می شم در ماشینا رو خیلی یواش می بندم. معمولا در باز می مونه. این اتفاق تو نود درصد مواردی که سوار ماشین می شم میفته. حالا ببین چه کسی می گم به جای اصل ماجرا. بذار تموم شه جاکش. منظورم اینه که خیلی زیاد این اتفاق میفته. این بارم که سوار تاکسی شدم درو با همون شدت و سرعتی که عادت دارم بستم. اگه پژو یا پراید یا هر قراضه دیگه ای به جز این پیکان سبز بود در باز می موند. اما باز نموند. با چنان شدتی بسته شد که خودم داشتم تلفات جانیش می شدم. می خوام بگم یه همچی قراضه ای بود. راننده ش از خودش قراضه تر. یه پیرمرد داغون. فقطم من تو ماشین بودم. تو یه سکوتی رانندگی میکرد. سکوتی که جلب توجه می کرد. نه سکوت معمولی که ممکنه خیلی وقتا باشه و ما متوجهش نباشیم. بعد وسط اون سکوتی که وزن داشت، یهیو در اومد گفت: بیست دیقه دیگه بله برون دخترمه.
اولش صداش خش دار بود. وسط همون «بیست» یه بارم صداشو صاف کرد. من سرمو برگردوندم و نگاش کردم.گردنش یه کم می لرزید. با یه نوسانی یه کم بیشتر از لرزش گردن به خاطر تکونای حرکت ماشین. ریشش نوک نوک زده بود بیرون. معلوم بود آدمی نیست که ریش یا ته ریش بذاره. آدمی که گاهی حوصله نمی کنه ریششو بزنه. الانم حوصله نکرده. موهاش خیلی مرتب نبود. لباسش حتی کثیفم بود. یه مدت طول کشید تا بگم مبارک باشه. تو همون زمان که همه این چیزا رو نگاه می کردم با خودم فک می کردم که خب حالا چرا به من میگه؟ من چه جوابی باید بدم. بعد گفتم مبارک باشه. گفتم حتی ایشالا خوش بخت باشه. احساس ژیلا خانومو داشتم. اون یه جوری گفت ممنون که انگار می خواد بگه به تخمم. گردنشو یه کم کج کرد. گوشه لبشو یه کم داد پایین و شونه هاشو یه کم بالا و گفت: «ممنون»
من هنوزم نیگاش می کردم. بازم طولانی تر از یه نگاه معمولی. اما پیرمردم متوجه نبود که من دارم یه جور دیگه ای نگاش می کنم. حتی شاید متوجه نبود من دارم نگاش می کنم. بعد یهویی گفت: «لیسانس حسابداری داره»
انگار این جمله از یه عمقی کشیده شد اومد بیرون. از یه غار که شما دم درش ایستادید و هر چی نگاه می کنید تاریکی نمیذاره چیزی ببینید. انگار غار بی نهایته. جمله پیرمرده از یه بی نهایتی. از یه ناکجایی کشیده شد بیرون.
من گفتم: موفق باشه. بعد از ماشین پیاده شدم. پیرمرده 500 تومن بقیه پولمو داد و بعد گاز داد و رفت.
اومدم خونه. یه حرفی درباره تفکیک جنسیت دانشگاه پیش اومد. بعد بیخودی به این فکر کردم «تفکیک جنسیتی دانشگاه» دغدغه یک بخشی از کدوم طبقه جامعه است؟ بعد یاد این پیرمرده افتادم.

نظرات

  1. بنظرم قضیه داشته کلن، این نوع روایت پیرمرد بیشتر پشتش یک درد پنهان از یک مسئله مهمه .

    راستی موسیقی پیجت پخش نمیشه، بار چندمه امتحان کردم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. راستش میدونم. ولی گذاشتم یه وقت سر حوصله بشینم بهش ور برم ببینم چشه

      حذف
  2. چرا تا بيست دقيقه قبل از بله برون كار ميكرده؟ از سر و وضعشم معلوم بوده كه نميخواد بره.

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

ای شادی آزادی، تو هرگز نمی‌آیی!

روان‌پریشی ملی

سیاست ما