می خواستم این نوشته را خطاب به مردها بنویسم اما بعد دیدم می تواند خطاب به زن ها هم باشد


هر روز که در خیابان رد می شوید زنان زیادی را می بینید که به هر نحوی توجه شما را جلب می کنند. منظورم زنانی است که ممکن است لباسی پوشیده باشند که زیاد با چارچوب های اجتماعی سازگار نیست یا آرایششان خیلی تو چشم برود و یا ممکن است سیگار بکشند. ممکن است جوری راه بروند که در ذهن شما پیام خاصی را ایجاد کند. مثلا فکر کنید دختره بی خیال دنیاست، یا دختره کونشو قر میده و راه میره، یا اینقدر پاشنه کفشش بلنده که درست نمی تونه راه بره. ممکن است این زن ها موهایشان را خیلی بالا برده باشند، رنگ موهایشان خیلی تابلو باشد، ابروهای تتو کرده تابلو داشته باشند، دماغ و لبشان را عمل کرده باشند و گردن و سینه شان از زیر شال پیدا باشد، شلوارشان چسب باشد و شما بتوانید شکل قوس پایش را تشخیص بدهید. کفش بندی خیلی بازی پوشیده باشند و پوست سفید پایشان خیلی تو چشم بزند. ممکن است ناخن های دست و پایشان بلند باشد و لاک قرمز تندی زده باشند. یا نه، ممکن است موهایشان کوتاه کوتاه باشد. لباس های گشاد و شل و ول و رنگارنگ پوشیده باشند، رژ قرمزی زده باشند و با کفش های کتانی شان جوری راه بروند و سیگار بکشند که انگار هیچ چیز این دنیا به تخمشان نیست، یا نه اصلا، زنانی که خیلی ساده لباس پوشیده اند و کاملا با چارچوب های اجتماعی سازگارند و خیلی هم زیبا هستند.
شاید این زن ها زندگی جنسی آزادی داشته باشند. شاید هر شب با یک نفر بخوابند. شاید برایشان رابطه و خیانت هیچ معنایی نداشته باشد. شاید تعریفشان از زندگی و از رنج و از آزار با شما خیلی متفاوت باشد. شاید شما آدم هایی هستید که رنجتان از سر و رویتان می بارد و همه ازش خبر دار می شوند. شاید هم اینطور نباشید، اما این را قبول دارید که هیچ کسی در دنیا نیست که رنجی نداشته باشد، حتی اگر لباس های قرمز بپوشد و شب ها در مهمانی ها برقصد و صدای قهقه اش در خیابان توجه همه را جلب کند.
در بعضی از جاهای این دنیا زنان و مردانی زندگی می کنند که وقتی به کارهای روزمره شان می رسند، بچه هایشان را بزرگ می کنند، کاسبی می کنند و در بازار از کنار هم رد می شوند بالا تنه شان کاملا لخت است. اما این بالاتنه لخت هیچ نشانه ای را به ذهن دیگری ارسال نمی کند. شاید وقتی که وقتش برسد و هر دو طرف بخواهند، با هم بخوابند. اما وقتی دارند به کار دیگری می رسند، وقتی بچه شان را شیر می دهند، در فضای بیرون از خانه شان می نشینند و برای بچه هایشان غذا درست می کنند، درست مثل این است که لباس تنشان است. نه کسی کاری به کارشان دارد و نه آنها کاری به کار کسی دارد فقط کلیشه های اجتماعی است که این درست و غلط ها را تعیین می کند و گذر از کلیشه های اجتماعی معنایش این نیست که من جنده هستم. معنایش این نیست که من الان که دارم در خیابان راه می روم تا به محل کارم برسم یک موجود کردنی هستم و مرده ام برای اینکه یک کیر بهم پیشنهاد بشود. نرفتن زیر بار کلیشه های اجتماعی معنایش فقط نرفتن زیر بار کلیشه های اجتماعی است. ما همه مان دنبال معنایی برای زندگی می گردیم. شاید یک نفر معنای زندگی اش را در این پیدا کند که هر جور می خواهد لباس بپوشد نه هر جور که دیگران می گویند «درست» است. مطمئن باشید که «درست» منطق زندگی کسی که در خیابان از کنار شما رد می شود با «درست» منطق زندگی شما تفاوت دارد. مطمئن باشید آدمی که کلیشه های اجتماعی را می شکند خیلی بیشتر از شما از مغزش کار کشیده است. چون آگاهانه و یا غیرآگاهانه درست بودن آن کلیشه ها را زیر سوال برده است. اما شما هنوز به آن کلیشه ها چسبیده اید و ذهنتان دارد مثل دستگاهی که به آن الگوریتم داده باشند 0 و 1 ها را می خواند و از روی آنها تصمیم می گیرد. پس فکر نکنید که از آن زن قدرتمندتر هستید و حتی اگر قدرتمند تر هم باشید باز هم قدرت شما برایتان این حق را ایجاد نمی کند که به حریم او تجاوز کنید.
در تمام دنیا حتی یک زن را پیدا نمی کنید که مردی او را آزار نداده باشد. این جمله البته مال من نیست و مهم هم نیست که مال کیست. مال آدم مهمی نیست. اما یک واقعیت محض است. می خواستم این نوشته را خطاب به مردها بنویسم اما بعد دیدم می تواند خطاب به زن ها هم باشد.
وقتی در خیابان زنی را می بینید که به هر شکلی توجه شما را جلب می کند و یک لحظه به ذهنتان می رسد که حرفی بزنید (اگر زن هستید نصیحتش کنید و اگر مرد هستید به او چیزی بگویید که فرهنگ عمومی ما اسم آن را متلک گذاشته)، یا حتی اصلا فقط به ذهنتان می رسد که به او نگاه کنید و از زیباییش لذت ببرید،  یا به ذهنتان می رسد که به سمتش بروید و خیلی محترمانه به او پیشنهاد دوستی بدهید، یک لحظه به ماشین لباس شویی تان و یا به اتوبوسی که روزانه برای رفت و آمد در شهر از آن استفاده می کنید فکر کنید. فکر کنید که شما آن ماشین هستید، اما روح دارید، اندیشه دارد و رنج هم می کشید و دیگران بدون  توجه به روح و اندیشه و رنج شما فقط به استفاده ای  که شما برایشان دارید، فقط به سودی که از شما می برند، فکر می کنند. تا دارید به این چیزها فکر می کنید آن زن دیگر از کنار شما رد شده است و شما فرصت لذت یک دقیقه ای تان را از دست داده اید. اما بعد از خودتان خواهید پرسید آیا این آدم وسیله ای است که برای لذت بردن من در این دنیا درست شده باشد؟
وقتی به حریم زنی تجاوز می کنید، حتی اگر هیچ حرفی نزند. حتی اگر نشنیده بگیرد و نگاهتان هم نکند، جوری که فکر کنید اصلا نشنیده است، خشمی در درون او پنهان می شود. و هر بار آن خشم انباشته می شود و انباشته می شود و آنقدر زیاد می شود که از جایی سر باز می کند و زندگی آنها را به گه می نشاند. به زن های اطرافتان نگاه کنید. به مادرتان و خواهرتان و دوست دخترتان. فکر می کنید که خشمی که از شما دارند، خشمی که از پدرتان دارند، خشمی که انگار هیچ وقت نمی خواهد تمام شود از کجا شروع می شود؟
جواب بعضی هایتان هم این است که خب اگر تو خیابان هم دنبال زن ها نرویم کجا نیاز جنسی مان را برطرف کنیم. جواب احمقانه ای است که خب از دستگاهی که فقط  0 و 1 ها را می خواند و بر اساس الگوریتم تصمیم می گیرد اصلا بعید نیست. جوابش این است که اینکه حکومت جنده خانه ها را ازتان گرفته است و یا اگر کلوپ ندارید که بروید توش و آدم هایی را پیدا کنید که منتظر شما هستند و می خواهند یک نفر را پیدا کنند تا نیازهایشان را با هم برآورده کنند، دلیل خوبی برای تجاوز به حریم دیگران نیست. بروید حقتان را از حکومت بگیرید.
یکی دیگر از کلیشه های اجتماعی هم این است که جقی بودن خیلی چیز بدی است. اما به نظر من آدمی که نمی تواند حقش را از حکومت بگیرد، می رود تو حمام جقش را می زند شرف دارد به شماهایی که هر روز به حریم صد تا زن در عرصه عمومی تجاوز می کنید که بالاخره یکیشان جواب بدهد.

نظرات

  1. aaaaaaaaaaaaaaaaaali bud. merci, belakhare yeki harfe hagh ro be behtarin shekl zad

    پاسخحذف
  2. خیلی خوب بود مریم خیلییی
    میشه شیر کنم تو فیسبوک؟

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

ای شادی آزادی، تو هرگز نمی‌آیی!

روان‌پریشی ملی

سیاست ما