من اگر یک روز کتایخانه داشته باشم، کتابخانهای آن همه بزرگ، همه را توش راه میدهم. شفت و چل مذهبیها را، حزب اللهیها را، مزدورهای عوضی آدمکش را، حتی احمدینژاد و خامنهای را! چون معتقدم کتاب برای همه خوب است و اگر تفکر من درست است حضور حتی مزدورهای عوضی آدمکش توی کتابخانهی من مسلمن به سود من تمام میشود!
دیروز من را کتابخانه ملی راه ندادند. گفتند مانتویت کوتاه است! و اصلن من باید تخم پدرم نباشم* که یک بار دیگر هم بروم آنجا، آن هم با مانتوی بلند.
* چه حرف مسخرهای! من تخم هر کس که باشم همو پدرم است. یعنی چه تخم پدرم نباشم؟
به خاطر این مانتوهای کوتاه چه دکتر ها و مهندس ها و نویسنده ها و شاعر ها و معلم ها و دانشمند ها و مخترع ها و هزار و یک انسان رو به هزار و یک جا راه ندادند!!!
پاسخحذفولشون کن، به هیچ جاتم نباشه!
این یکی از اون هزار و یک نفر:
پاسخحذفhttp://silisia1983.blogfa.com/post-127.aspx
نَ پَ؟!
والا!
این روزا از ملت نیستیم ما. "ملت ایران" که مانتوی کوتاه نمیپوشه.
پاسخحذفpas ketabkhune mun ham MEYLI shod o raft
پاسخحذفدیشب حرف کتاب اینها بود. میدونی که خونه ما هرکس میاد خود به خود کتابخون میشه :دی
پاسخحذفبعدیه دوستامون گفت میخواستن تا میان کتاب هاشون را اهدا کنن به کتابخونه دانشگاه اول کلی هی برو بیا حراست چک کن اینها اخر سر هم گفتن از بیرون کتاب قبول نمیکنن....
مملکتو داری؟
با منم یه بار یه همچین برخوردی شد تو کتاب خوونه ی ملی و همون شد دیگه نرفتم.. کارت عضویتم توی کیفم خاک می خوره.. زندگی ما رو باش با یه مشت فاطی کماندو و پشم الدین کشکولی گره خورده!
پاسخحذف