چرا می‌بری؟

این بچه هیچ‌وقت بزرگ نشد و آن بزرگ‌ها هیچ وقت پیر نشدند. ریشه‌های توی خاک ساقه ندادند و ساقه‌ها برگ ندادند و برگ‌ها زرد نشدند و زرد شده‌ها نریختند و ریخته‌ها نپوسیدند. غنچه‌ها هم دیگر باز نشدند و آب توی استخر ِ وسط ِ حیاط ِ جنگل مانند هم نه بخار شد و نه حرکتی کرد و نه برگی روش ریخت و نه حتی انعکاس نور خورشید روی ذره‌هاش دیگر تکانی خورد. آن گلابی‌ها که قرار بود یکی دو روز دیگر برسند و بشود چیدشان. روی شاخه‌ها ماندند و نه رسیدند و نه هاشم از درخت می‌رود بالا که کال کال بچیندشان، که پسردایی بدود دنبالش و با دمپایی بزند روی کفلش که چرا گلابی کال خورده و دلش درد گرفته. و تو هنوز هم که هنوز است گلابی دوست نداری و نمی‌فهمی فلسفه‌اش چیست که یک همچین میوه‌ی بی مزه‌‌ی بد قیافه‌ای وجود داشته باشد. شهریور دیگر همان شهریور ماند و مهر دیگر نیامد و کلاغ‌ها با یک قار توی منقارشان ثابت ماندند روی هوا و قورباغه‌ها با یک قور توی حلقومشان رو لبه‌ی استخر. و جمیله و صنم هنوز هم که هنوز است از قورباغه‌ی به آن کوچکی می‌ترسند و هاشم بهشان می‌خندد و صنم که وراج‌تر است جوابش را می‌دهد که: ما ازقورباغه نمی‌ترسیم فقط چندشمان می‌شود. دهن صنم همان‌جور روی می‌شود ثابت ماند و هاشم هنوز هم می‌خندد. از ته دل می‌خندد. حتی صداش هم می‌پیچد و بین دو تا زمان تکرار می‌شود. تکرار می‌شودد. تکرار می‌شود تنها چیزی که عوض شده این همه خاک است که روی لبخند تو، توی آن عکس می‌نشیند و هر سال کم‌رنگ‌ترش می‌کند.

نظرات

  1. يك كلمه ميشه گفت: خيلي با استعدادي

    پاسخحذف
  2. مرمر جان ملت که همیشه ی خدا خسته است و حوصله ندارد و توسری خورش ملس است و به همین دلیل از هر فرصتی برای کوبیدن بر طبل بیعاری استفاده میکند و فردا میرود که ملیونها جوجه ی فلک زده را کباب کند و دود بکشد و نجسی بنوشد و مگر یادش برود که سال 88 چه سال نحسی بود و همه ی همت مضاعفش را بکار ببندد برای به بقول گوریل به فاک دادن مادر طبیعت !! تو نشسته ای بغض مرا وا میکنی بانو؟

    پاسخحذف
  3. ولی انصافا زیبا بود..خیلی زیبا

    پاسخحذف
  4. اين دوست داشتن ها و نداشتن ها ... اين داشته ها و نداشته ... ميداني دارم به اين ن فكر ميكنم ... به اين كه چه ساده بزرگ و كوچك ميشويم ... زندگي ميگيريم و زندگي ميبازيم با يه ن ناقابل !

    پاسخحذف
  5. اون غباری که روی عکسها نشسته چقدر نوستالژیک بود دخی ...

    پاسخحذف
  6. اون غباری که روی عکسها نشسته، چقدر نوستالژیک بود ...

    پاسخحذف
  7. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  8. مریمی عزیزم ! این پستت رو دوست داشتم ! نا خود آگاه یاد درخت گلابی گلی ترقی افتادم ! حالا تو پاپی نشو که چرا و اینا... صرفاً الآن حسم این بود ! راجع به عکس yazd خوشحالم که بلاخره تونستم ببینمش ! و راجع به اون بیسیمه با بسیجیش !! خودتو ناراحت نکن ! ولشون کن سگ پدرا* رو !
    *( من شرمندم مریمی جان ! اون پستت می طلبید فحش بدم دیگه !)

    پاسخحذف
  9. حمل بر لوس بازي نشه
    زيبا بود اي كپه ي استعداد

    پاسخحذف
  10. چرا دوست داري اينقدر كپي كار كني و به اسم خودت بذاري خوب تا اخرش را مينوشتي قشنگتر ميشد . از خودت مايع بذار عزيز جون . باي مينا افسونگر

    پاسخحذف
  11. شما که منبعش را داری معرفی کن عزیز جون

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

ای شادی آزادی، تو هرگز نمی‌آیی!

روان‌پریشی ملی

سیاست ما