من در موقعیت مستقر شده‏‏ام
و یخ می‏زنم از نبودنت بانو
سیگار هم نمی‏شود کشید دیگر
درختها آسم گرفته‏اند
و بوی دود سیگار من اذیتشان می‏کند
صدای سرفه‏شان را می‏شنوی؟
صدای دود من را می‏شنوی؟
من که از زمستان سردترم
و ذوب می‏شوم در این سرمای زیر صفر درجه
یخ می‏زنم از نبودنت
صدای ذوب شدنم را یا صدای یخ زدنم را می‏شنوی؟
گوشت را چسبانده‏ای روی قلبم؟
قل قل حباب‏هایم را می‏شنوی؟

نظرات

  1. میترای گندمزاری در باد۱۶ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۰۲

    این زمستان پایان نداره، انگار!

    امروز صُب از خونه درومدم تا برسم شرکت هی داشتم زیر لب روزای هفته ی فرهاد رو می خوندم ... بعد اومدم اینجا، یه جا! -نمی دونم کجا!- خوندم که همه روزامون شده مثه سه شنبه، این همه ترانه ی فرهاد هم نداره ....
    موش خورده شناسنامه هممون رو!
    حالا! مریم! این شعر تو هم که خوندم، سردم شد، خیلی!
    خسته شدم!

    پاسخ دادنحذف
  2. بیا خب، قیمه نگه داشتم واست

    پاسخ دادنحذف
  3. این شعر را خیلی دوست داشتم . کم پیدایی مریمی!امیدوارم خوب باشی !

    پاسخ دادنحذف
  4. برو ! خب قیمه نگه داشته واست

    پاسخ دادنحذف
  5. قیمه می خوام ِ گندمزار!۱۸ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۰۱

    قیمه رو خوردی ؟!

    پاسخ دادنحذف
  6. درخت ها آسم گرفته اند..زيبا بود...

    پاسخ دادنحذف
  7. تا شمارش معکوش آغاز شده باشد
    بر این مقصود بی مقصد

    پاسخ دادنحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

پروین

سیمای زنی در دوردست

آنا