بازگشت
باید برگردم اینجا. این دنیای مجازی برای درونگرایی که منم بییییش از حد شفاف شده. حالا نه تنها لیست تماس موبایل خودت به راحتی پیدات میکنن که لیست تماس فامیل و فامیلای فامیل هم به راحتی مشابهی پیدات میکنن. البته من هرگز مشکلی با اینکه حرفمو بزنم ندارم و اغلب هم با بیملاحظگی. ولی کمکم فشار ترکشهایی که حرفهام پرتاب میکنن منو هل میدن به سمت این سنگر قدیمی. این معبد مقدس تنهاییم. این شبکهی اجتماعی ارواح بیصورت. اما دهکدهای که من را برای زندگی انتخاب کرده شفافتر از هر جای دیگری در این دهکدهی جهانی است. دهی کوچک است بالای کوهی. الان که نمیدانم دقیقا شب چندم مرداد است من شوفاژ روشن کرده و زیر پتو اینها را مینویسم. به سرعت دوستان شفافی پیدا کردم. گلشن و گلنار و مرجان. همان اولین برخورد هر آنچه را پس ذهن دارند میگویند و چندان درگیر تعارفات و رسمی بودن نیستند و به خصوص نمیخواهند پالیتیکالی کارکت باشند و این خیلی خوب است. هر آنچه را که در ذهن دارند به صافترین شیوه میگویند: «شوهرت خوشکله». یا اینکه: «آقات با بِرار مو دعوا گرفتا خبر داری؟» و بعد من که کلا...