من هم یکی از واژههای ناخوانای آن طومارم
معما زیاد سخت نبود
دو فرشته در چاه
و تکهای ناخوانا از کتاب عهد عتیق
دادههای یکسان
خروجیهای متناقض
سی پی یوی این خدا دیگر زیادی قدیمی شده
اصلا بیا لطفی کن و من را از شناسنامهات خط بزن خدا جان
فرقی نمیکند تو باشی یا نباشی
با این شکم جلو آمده یهود به هر حال تکه تکهام میکند
دیگر کسی همآغوشیات را هم باور ندارد
معما سخت بود...ما زیاد باهوش بودیم...فکر اینجایش را نکرده بود...
پاسخ دادنحذفwow marmar! perfect!loved it
پاسخ دادنحذفكار از كار گذشته مريم مقدس
پاسخ دادنحذفتو دریده شدی
آفرین شعر زیباییه
پاسخ دادنحذفيا نه ، اصلا بيا سه نقطه هاي ادامه نامت كه من ختم ميشوند را خط بزن ...
پاسخ دادنحذفتكه تكه هاي من وصله ي تو نمي شوند ...
خوب بود .. زياد ...
سلاام
پاسخ دادنحذفآفرین مریم کار خوبی بود
"دیگر کسی هم آغوشی ات را هم قبول ندارد"
پاسخ دادنحذفبارها و بارها خوندم شعرتو مریمی ِ من ...
سی پی یو هممون هم بدجور قدیمی شده،مریمی !داره تو وجود هممون سنگینی می کنه یه جورایی ...
خط نمیزنه
پاسخ دادنحذفاسم مارو از این قصه ی لعنتی خط نمیزنه
منم
پاسخ دادنحذفمنی كه هیچ چیزی را دوست نمی دارم
به نشان نارضایتی از امر تغییرپذیر
نفرت هم نمی ورزم به هیچ چیز
به نشان نارضایتی تمام عیار از امر تغییرناپذیر
"هرگزاین همه دوستت نداشته ام
پاسخ دادنحذفخواهر! هرگز تو را بیش تر از آن دمی دوست نداشته ام
كه در آن شنگرف غروب از پیشت رفتم
خواهر! جنگل نیلگون مرا درخود فروبلعید
همان جنگلی كه برفرازش سیارات رنگ پریده
درغرب آسمان می درخشید.
خواهر! لبم به خنده نشكفت دریغ از لبخندی برلبم!
لی لی كنان به استقبال سرنوشت مبهمم رفتم
هنگامی كه چهره های پشت سرم آرام آرام
درغروب جنگل نیلگون بی رنگ می شدند.
همه چیز در آن غروبِ یگانه
كه نه در گذشته تكرار شد و نه در آینده
بس زیبا بود خواهرم!
خواهرم باید بگویم پس از آن
جز پرندگان بزرگی كه پسین گاهان
در آسمان تاریك گرسنگی می كشند
هیچ برایم نمانده است.
خط نمی زنه، چون احتیاج داره "آفریننده می حواست چشم از خویش برگیرد، پس جهان را آفرید".
پاسخ دادنحذفولی من خطش میزنم، خدا مرده...
فوق العاده ای مریمی واقعا لذت بردم از نوشته هات
پاسخ دادنحذفتنها وبلاگی که کل مطالبش رو خوندم طی یک هفته اخیر .تبریک می گم
www.baran8904.blogfa.comخوش حال میشم سر بزنی